به مناسبن میلاد باسعادتم
چند وقت پیش که مسجد جمکران قسمتم شد فکر می کردم که یادش بخیر آن موقع هایی که تازه با سواد شده بودم و پیرمردها ازمن می پرسیدند روی اون تابلو چی نوشته من هم باغرور دو نماز را توضیح می دادم. سال ها از آن روزها می گذرد، ولی دیگر کسی نمی گوید آقا ببخشید نماز اینجا چه طوریه.
وقتی که دوران کودکیم را نگاه می کنم همه اش خنده ام می گیرد واضافه کنید به دوران کودکیم همین یکسال پیش را. شیطنت ها، غم ها، شادی ها وناراحتی ها و همه ماجراهایی که من عکس العملی نشان دادم با خود می گویم چه قدر بچه بودم.
یادش حتما بخیر است سال دیگه وسال های بعدش که بازهم به این بچه گی همین الان می خندم.
اما کاش می شد آن قدر الان مردانه زندگی می کردم که انگار یکبار به دنیا آمده ام و دوباره دارم زندگی می کنم. فکرش را بکنید در پنج سالگی چه قدر می فهمیدید و آن وقت دیگر شور جوانیتان را کجا خرج می کردید.
یه چیزی هم درگوشی بگویم که من از این آدم ها که دوبار بلکه بیشتر در این عالم زنگی کردند والان خیلی عادی در بین مایند دیده ام. ولی فقط یه مشکل دارند که زیاد می فهمند براشان دوعا کنید.بین خودمان باشدها.
تولدم مبارک باد 19/12/1366شمسی ساعت سه بعد از ظهر همزمان با اصابت موشکی از عراق دراصفهان.
راستی به اون دوست عزیزم علیرضا هم که در پنجم دبستان با هم همکلاسی بودیم وخیلی صمیمی هم بودیم تولدش را که با هم در یک بیمارستان در یک روز به دنیا آمده بودیم تبریک می گم. الان فکر کنم با اون نبوغش الان مردی شده باشد مواظب خودت باش عزیزم.